- سکتوم ســ
اسنیپ با یک چرخش چوبدستیش بازهم طلسم او را منحرف کرد
- له وی ــ
صدای شترق بلندی به گوش رسید و هری به عقب پرتاب شد و دوباره محکم به زمین خورد و این بار چوبدستیش از دستش رها شد. صدای پای اسنیپ را می شنید که به او نزدیک می شد. اکنون او هم مانند دامبلدور بدون چوبدستی و بی دفاع بر روی زمین افتاده بود. اسنیپ به او نگاه کرد، چهرۀ رنگ پریده اسنیپ روشن از کلبه فروزان هاگرید لبریز از نفرت بود درست مانند زمانی که می خواست دامبلدور را نفرین کند.
- به چه جراتی از وردهای خودم بر علیه ام استفاده می کنی پاتر؟ این من بودم که آنها را اختراع کردم ـ من، شاهزادۀ دورگه! و تو اختراع های من رو بر علیه خودم به کار می گیری؟ همون کاری رو می کنی که پدر کثافتت می کرد؟ نه گمون نمی کنم… نه!